روایت شهادت امدادگران هلال‌احمر هنگام نجات جان هموطنان در حملات رژیم‌ صهیونی

ایثار در خط مقدم

صحنه‌هایی که این ۱۲ روز دیده‌ایم مثل یک فیلم سینمایی غمگین است که سکانس به سکانس آن گاهی بغض می‌شود در گلو، اشک می‌شود در چشم و آه می‌شود بر لب.
صحنه‌هایی که این ۱۲ روز دیده‌ایم مثل یک فیلم سینمایی غمگین است که سکانس به سکانس آن گاهی بغض می‌شود در گلو، اشک می‌شود در چشم و آه می‌شود بر لب.
کد خبر: ۱۵۰۸۰۷۹
نویسنده مجید غمخوار - گروه حوادث

وقتی از عملیات‌هایی که در این چند روز رفته، صحبت می‌کند گاهی صدایش می‌لرزد و وقتی از رفیق شهیدش صحبت می‌کند، بغض‌ گلویش را می‌فشارد. با وجود این وقتی از امدادرسانی به هموطنان صحبت می‌کند، تن صدایش پرصلابت می‌شود و از ایستادن پای کشور و مردم تا آخرین نفس می‌گوید. 

از حامد شکری، امدادگر جمعیت هلال احمر تهران صحبت می‌کنیم که در حمله رژیم‌ صهیونی به آمبولانس هلال احمر بهترین دوست و همکارش در آغوشش شهید شد اما او تا آخرین لحظه برای تخلیه مجروحان در صحنه ماند و امدادرسانی کرد. 

حامد شکری در گفت‌وگو با جام‌جم در مورد حمله رژیم جعلی صهیونی به آمبولانس هلال‌احمر در شهرک شهید باقری و شهادت امدادگران گفت: ما امدادگر پایگاه ابتدای آزادراه شمال هستیم. روز حادثه دو تیم در پایگاه بودیم، بعد از ناهار گفتم بچه‌ها بوی شهادت می‌آید، بیایید با هم عکس یادگاری بگیریم، که همگی خندیدیم و چند عکس انداختیم. آمبولانس و خودرو ست نجات را چک و با مجتبی در مورد نحوه عملیات‌های احتمالی صحبت کردیم. او مسئول آمبولانس بود و من مسئول خودروی نجات. یک ساعت بعد صدای انفجار آمد.

وی افزود: سریع به مرکز کنترل و هماهنگی اطلاع دادم که صدای انفجار آمد و در ادامه دستور اعزام صادر شد. من، مجتبی، مهدی و بهنام به سمت محل حادثه در شهرک شهید باقری تهران رفتیم. 

شکری با بغض در گلو ادامه داد‌: من قدیمی‌ترین عضو پایگاه هستم. وقتی رسیدم خودروی نجات را پایین‌تر پارک کردم و مجتبی با آمبولانس بالاتر ایستاد و شروع به امدادرسانی کردیم. همان لحظه دوباره حمله شروع شد و می‌خواهم به گوش جهان برسانید که امدادگران هلال‌احمر را هنگام عملیات امدادی بمباران کردند. مردم در حال فرار بودند که به آنها می‌گفتم جای ایمن پناه بگیرید تا بمباران تمام شود. ما در آن لحظه فقط به فکر نجات جان مردم بی‌دفاع بودیم و همدیگر را نمی‌دیدیم.  حدود ۳۰ متر از آمبولانس فاصله گرفته بودم که صدای یک انفجار آمد. وقتی برگشتم دیدم آمبولانس را زدند. آمبولانس امدادی هلال‌احمر در آتش می‌سوخت. به سمت خودرو رفتیم. کنار درختی در نزدیکی ماشین دیدم که مجتبی خونین روی زمین افتاده و کنارش یک شهروند هم مجروح شده است. سریع صدایش زدم و گفتم مجتبی، بلند شو، برادرم بلند شو و ما را تنها نگذار. دوباره صدای انفجار دیگری آمد. ما را زیر آتش بمب گرفته بودند. 

این امدادگر هلال‌احمر گفت: پیکر مجتبی را به پایین منتقل کردم و دیدم بهنام گوشش خونریزی کرده، مهدی دستش زخمی شده و من دست و پایم پیچ خورده بود. غم مجتبی روی سرم آوار شده بود اما خودم را جمع کردم و نگذاشتم کسی بفهمد مجتبی شهید شده تا روحیه تیم خراب نشود.  گفتم او سنگر گرفته و دوباره امداد‌رسانی به مردم بی‌دفاع را ادامه دادیم. به حسین که صحنه را دیده بود گفتم به کسی چیزی نگوید. درخواست تیم کمکی کردیم و آمبولانس استان‌های معین و اتوبوس آمبولانس آمد و مردم مجروح را از محل بمباران تخلیه کردیم. امیرحسن، یکی از بچه‌های پایگاه چیتگر هم که تازه به این پایگاه آمده بود، چند متر آن‌طرف‌تر از مجتبی به شهادت رسید. 

وی در مورد شهید مجتبی گفت: او قوی‌ترین امدادگر در امداد کوهستان، پزشکی، آوار و نجات بود. من  به‌عنوان قدیمی‌ترین امدادگر وقتی با مجتبی هم‌شیفت می‌شدم خیالم راحت بود. نماز شبش ترک نمی‌شد. هیچ وقت در پایگاه بیکار نبود و زمان استراحتش هم مطالعات پزشکی و امدادی می‌کرد و در مورد نحوه امدادرسانی در حوادث با بچه‌ها گفت‌وگو داشت. او همیشه می‌گفت که ما دست خدا هستیم و باید جوری خدمات‌رسانی کنیم که شرمنده پروردگار نباشیم. 

وی با اشاره به این‌که امدادگری یک شغل نیست و عشق به مردم است و امدادگران بعد از ساعات کاری خود به صورت داوطلب در پایگاه‌ها حاضر می‌شوند و با قلب‌شان به مردم خدمت می‌کنند، گفت: در این ۱۲ روز من فقط یک شب به خانه رفتم و مادرم را دیدم و در تمام این مدت مشغول امدادرسانی هستم. در این روزها صحنه‌هایی را دیدم که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی‌شود و همیشه جلوی چشمم است. 

این امدادگر هلال‌احمر در مورد عملیات‌های امدادی دیگری که در این روزها رفته، گفت: ساعت ۵ صبح روز اول تجاوز،  به محل حمله رژیم صهیونی در غرب تهران اعزام شدیم. ساختمان آوار شده بود و پیکر یک زوج و فرزندشان کنار هم قرار داشت. پیکرهای کودکانی را دیدم که بسیار دردآور بود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها

OSZAR »