پرورش مجاهد فرهنگی در عصر نبرد نرم
به اعتقاد دکتر جواد منصوری دشمن‌شناسی و بصیرت دینی، لازمه تربیت مجاهدان فرهنگی در عصر حاضر است

پرورش مجاهد فرهنگی در عصر نبرد نرم

موشک‌های اعتقادی ایران‌؛ تهدیدی فراتر از تسلیحات نظامی برای غرب

دکتر رضا حسینی معتقد است روایت‌سازی مؤثر و هوشیاری جمعی، مهم‌ترین ابزارهای ایران برای مقابله با جنگ نرم و روایت‌های تحریف‌شده غرب است
کد خبر: ۱۵۰۸۹۲۲
نویسنده علی مظاهری 

غربی‌ها بارها به‌صراحت گفته‌اند ایران کشوری «بزرگ» است و باید «تجزیه» شود. اگرچه در گذشته نیز زمزمه‌هایی از چنین پروژه‌هایی شنیده می‌شد اما اکنون در پرتو وقایع منطقه‌ای و تحرکات داخلی، این نقشه‌ها بیش از هر زمان دیگری رنگ واقعیت به خود گرفته‌اند. 

به‌ویژه در جریان جنگ ۱۲‌روزه اخیر، اگر به ریشه‌ها و زمینه‌های آن دقت کنیم، درمی‌یابیم که این جنگ نه ناگهانی، بلکه بخشی از برنامه‌ای پیچیده‌تر برای بی‌ثبات‌سازی منطقه و در نهایت تضعیف ایران بوده است. 

برای مثال، درست پیش از نوروز، موضوعاتی همچون رسمیت‌یافتن زبان‌های محلی و تدریس آنها در برخی مناطق کشور، به شکلی پررنگ در دستور کار قرار گرفت. در ظاهر، چنین اقداماتی می‌تواند در چارچوب حقوق فرهنگی و تنوع زبانی تعبیر شود اما واقعیت این است که برخی از این تلاش‌ها، در بستر ذهنی‌ای رخ می‌دهند که خواسته یا ناخواسته با پروژه‌های بزرگ‌تری همچون تجزیه ایران همسو شده‌اند. 

در برهه اخیر با هوشیاری دستگاه‌های مسئول و اتحاد بدنه اجتماعی، بخشی از این نقشه‌ها خنثی شد اما این تنها آغاز راه است. 

باید از خود پرسید: برای مقابله با نقشه‌های بلندمدت و نفوذهای تدریجی دشمنان چه راهبردهایی داریم؟ با دکتر رضا حسینی در پژوهشگاه علوم انسانی گفت‌وگویی انجام دادیم و رویدادهای کلان و مسائل جاری را به بررسی نشستیم. این هم‌سخنی خواندنی را بخوانید.

آیا تنها واکنش‌ نشان دادن در برابر پیشامدهای سخت کافی‌ است یا به یک نقشه‌ جامع ایمن‌سازی نیاز داریم؟
مسأله این است که ایران، صرفا به‌دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی‌اش هدف نیست. بله، ایران به‌لحاظ جغرافیایی در نقطه‌ای قرار گرفته که همواره برای قدرت‌های جهانی اهمیت داشته اما آنچه در عمل پروژه‌های تضعیف و تجزیه را فعال می‌کند، ظهور یک قدرت مستقل درون این جغرافیاست. قدرتی که بتواند در معادلات منطقه‌ای و حتی جهانی دخالت کند، بر نظم موجود تأثیر بگذارد و روایت جدیدی از عدالت و اقتدار را مطرح کند. 
در گذشته، مثلا در دوره پهلوی اول و دوم، به‌‌رغم برخی نارضایتی‌ها، همان آمریکا که امروز در زمره‌ طراحان نقشه‌ تجزیه معرفی می‌شود، به‌نوعی برای حفظ تمامیت ارضی ایران تلاش می‌کرد. تجهیز نظامی گسترده، حمایت‌های سیاسی در مجامع بین‌المللی و واگذاری ایران به نقش ژاندارم منطقه، ازجمله نشانه‌های آن دوران بود. 

برای مقابله با نقشه‌های بلندمدت دشمنان، به‌ویژه نفوذهای نرم و برنامه‌های غیرمستقیم آنها، چه باید کرد؟ 
ما باید ایران را نه‌فقط به‌عنوان یک کشور، بلکه به‌عنوان محور مقاومت و الگویی الهام‌بخش برای ساخت تمدن نوین اسلامی‌؛ کشوری پایدار، مقاوم و بیمه‌شده در برابر تهدیدها تقویت کنیم‌. در همین راستا، باید به موقعیت ژئوپلیتیکی ایران توجه ویژه داشت. هیچ تردیدی نیست جایگاه جغرافیایی ایران، همواره در محاسبات قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای نقشی محوری داشته اما نکته مهم اینجاست: طرح تجزیه‌ ایران صرفا به‌خاطر موقعیت جغرافیایی‌اش مطرح نشده است. اگر بخواهیم تاریخ را مرور کنیم، مثلا در دوران پهلوی اول و دوم، همین آمریکا که امروز متهم به طراحی پروژه‌ تجزیه‌ ایران است، نقش قابل‌توجهی در حفظ موجودیت سرزمینی ایران داشت. حتی در موضوعاتی مانند بحرین، با وجود اختلافات، حاکمیت ایران دچار فروپاشی نشد. 
پس موضوع فقط موقعیت جغرافیایی نیست، بلکه این اهمیت زمانی معنا پیدا می‌کند که درون ایران، یک قدرت مستقل شکل بگیرد‌؛ قدرتی که بتواند در معادلات جهانی اثرگذار باشد. آن وقت موضوع تضعیف و تجزیه‌ ایران برای دشمنان اهمیت پیدا می‌کند. درواقع، پروژه‌ تجزیه، یکی از سناریوهای متعدد برای مهار این قدرت است. پیش از انقلاب اسلامی، آنها به این نتیجه رسیده بودند که ایران می‌تواند نقش «ژاندارم منطقه» را بازی کند‌؛ ابزاری برای حفظ نظم دلخواه آمریکا و غرب در خاورمیانه. از همین رو، در آن دوره ایران از نظر نظامی تقویت شد و بهترین تجهیزات از آمریکا وارد می‌شد. 
اما تحلیلگران عمیق‌تر و دقیق‌تری هم در آمریکا هستند که فهمی ریشه‌ای از ایران دارند در همین بحران‌های اخیر، یکی از خبرنگاران آمریکایی از یک سناتور پرسید: «شما که صحبت از حمله به ایران می‌کنید، اصلا می‌دانید جمعیت و وسعت جغرافیایی ایران چقدر است؟» پاسخ منفی بود. این نشان می‌دهد بسیاری از سیاستمداران آمریکایی، درک عمیقی از ایران ندارند. حتی شخص ترامپ و تیم نزدیکش همچنین نگاهی نداشتند. 

در مقابل گفتیم، کسانی مانند هنری کیسینجر یا نخبگان دانشگاهی آمریکا، نگاه عمیق‌تری دارند و می‌دانند جامعه‌ ایران چگونه است. 
 چرا که ایران، در هر دوره‌ای که فرصت پیدا کرده، با حرکت‌های بزرگ و معنادار، قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی را غافلگیر کرده است. اما این نکته را باید مدنظر داشت که ایران تنها با داشتن توان نظامی یا ژئوپلیتیکی نمی‌تواند در برابر این پروژه‌ها مصون بماند.

آیا ما به‌درستی از ظرفیت‌های تمدنی، فرهنگی و مردمی خود برای مقابله با این تهدیدات استفاده کرده‌ایم؟ 
دشمن به‌خوبی می‌داند اگر ایران بتواند درون خود انسجام ملی، عدالت اجتماعی و مشارکت واقعی مردم در اداره کشور را تقویت کند، دیگر امکان نفوذ و تضعیف آن بسیار محدود خواهد بود. 
در سال‌های اخیر، برنامه‌ریزی‌های عمیقی در اتاق‌های فکر غربی برای آسیب‌پذیر کردن ایران صورت گرفته است. یکی از محورهای این برنامه‌ها، ایجاد شکاف‌های قومیتی، زبانی و مذهبی در داخل کشور است. برخی تحرکات فرهنگی که در ظاهر تنوع‌طلبانه و هویتی هستند، در بطن خود حامل پیامی خطرناکند. 

آیا ما توانسته‌ایم مرز بین «هویت‌خواهی مشروع» و «هویت‌سازی مصنوعی و تجزیه‌طلبانه» را به‌درستی برای مردم تبیین کنیم؟
در این میان، رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور، با حمایت و بودجه‌ نهادهای امنیتی بیگانه، نقش قابل‌توجهی در تزریق این شکاف‌ها ایفا می‌کنند. این رسانه‌ها گاه از زبان حقوق‌بشر و گاه از زبان توسعه و دموکراسی، در پی مشروع‌سازی ایده‌هایی هستند که در نهایت به تضعیف انسجام ملی منجر می‌شود. 
تجربه نشان داده که هر زمان ایران، به‌رغم فشارهای بیرونی، بر استقلال خود پافشاری کرده و از توان داخلی بهره گرفته، توانسته بحران‌ها را پشت‌سر بگذارد. در دوران دفاع مقدس، در فشار حداکثری تحریم‌ها، در ترورها و جنگ‌های نیابتی‌؛ همواره این اتحاد مردمی و روحیه‌ خودباوری بوده که دشمن را مأیوس کرده است. اما اکنون وضعیت پیچیده‌تر از قبل شده است. جنگ، دیگر صرفا در میدان نظامی نیست. ما با جنگ‌شناختی، جنگ رسانه‌ای، جنگ اقتصادی و حتی جنگ نمادها و معناها مواجه هستیم. 

چگونه می‌توان در این نبرد پیچیده، مردم را همزمان آگاه، منسجم و امیدوار نگه داشت؟
در این میدان جدید، تنها با ابزارهای سنتی نمی‌توان پیروز شد. نیازمند بازتعریف راهبردها، گفت‌وگو با نسل جدید، به‌روزرسانی زبان رسمی و اعتماد به ظرفیت‌های اجتماعی هستیم. اگر این اتفاق نیفتد، دشمنان از همین شکاف‌های ناپیدا برای اجرای اهداف خود بهره خواهند برد. 
از همین‌رو، یکی از کلیدی‌ترین نیازهای امروز کشور، سرمایه‌گذاری روی «هوشیاری جمعی» و «بصیرت راهبردی» است. جوانان ایرانی باید بدانند چرا ایران مورد هجوم قرار گرفته و چرا قدرت‌های جهانی تلاش دارند آن را تضعیف یا تجزیه کنند. باید از دل روایت‌های تاریخی، تجربه‌های منطقه‌ای و منطق ژئوپلیتیک، برای آنان پاسخی روشن و باورپذیر تولید کنیم. 

در نهایت اگر ما در ایجاد قدرت نرم، سرمایه‌گذاری فرهنگی و ارتقای انسجام داخلی کوتاهی کنیم، آیا می‌توانیم صرفا با توان نظامی و امنیتی از موجودیت ایران دفاع کنیم؟
امروز جمهوری اسلامی ایران در برابر دو چالش عمده قرار دارد: یکی فرهنگی و دیگری سیاسی. البته در حوزه فرهنگی، شرایط نسبت به گذشته کمی بهبود یافته است. اتفاقاتی که در سال‌های اخیر رخ داده، به‌ویژه در عرصه مقاومت و موفقیت‌های منطقه‌ای، نوعی خودباوری ملی را در جامعه تقویت کرده است. روشنفکرانی که پیش‌تر به برتری مطلق غرب باور داشتند، این روزها کمتر در صدر توجهات عمومی هستند. نه این‌که چنین گرایش‌هایی کاملا از بین رفته باشد اما جامعه دیگر آن‌‌گونه که در دهه‌های گذشته از آنها تأثیر می‌پذیرفت، امروز چنین پذیرشی ندارد. 
با این‌حال، چالش عمیق‌تری همچنان پابرجاست و آن نفوذ تاریخی و ریشه‌دار فرهنگی و سیاسی در لایه‌های مختلف حاکمیت و نخبگان است‌؛ نفوذی که ریشه‌های آن به پیش از دوره قاجار بازمی‌گردد. این نفوذ، نه در شکل آشکار، بلکه در قالب نظام‌های فکری، ترجمه‌گرایی صرف و مدل‌های توسعه‌ای تقلیدی تداوم یافته است. 
هر دوره‌ای که ناظران بین‌المللی و حتی برخی نخبگان داخلی با دقت بیشتری به ایران نگاه کرده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند که ایران دارای یک ظرفیت منحصر به‌فرد تاریخی، فرهنگی و فکری برای ظهور دوباره است. 
اگر این کشور بتواند در یک مقطع مناسب، میدان بروز پیدا کند، می‌تواند در حوزه‌های سیاست، اقتصاد، تمدن و حتی تعریف نوع جدیدی از نظم بین‌المللی، اثرگذار باشد. 

آیا ما به‌درستی برای این ظرفیت تمدنی نقشه‌ راه طراحی کرده‌ایم؟ یا همچنان درگیر روزمرگی‌های سیاسی و جناحی هستیم؟
انقلاب اسلامی در همین چارچوب باید دیده شود‌؛ نه صرفا به‌عنوان یک تغییر سیاسی، بلکه به‌مثابه آغاز یک دوره تمدنی جدید. آغاز راهی که می‌خواهد در برابر ادعای تمدنی غرب، از الگویی نوین برای انسان، جامعه و هستی سخن بگوید. اینجاست که تفاوت بنیادین ایران امروز با نظام سلطه آشکار می‌شود. 
غرب، به‌ویژه پس از فروپاشی بلوک شرق و شکست سوسیالیسم، مدعی شد به «پایان تاریخ» رسیده‌ایم‌؛ همان مفهومی که فوکویاما در نظریه خود مطرح کرد و در آن، لیبرالیسم غربی را آخرین ایستگاه تاریخ بشر معرفی نمود. از نگاه آنها، دین دیگر در عرصه‌ عمومی جایی ندارد‌؛ نهایتا باید به حوزه‌ خصوصی انسان‌ها محدود شود. سیاست، اقتصاد و حتی فرهنگ، باید در چارچوب سکولار و غیرمذهبی سامان یابند. 
اما انقلاب اسلامی ایران، دقیقا در نقطه‌ مقابل این نظریه ایستاد. یک انقلاب دینی، با مشارکت مردم و رهبری‌ آشکار دینی‌. این رهبر نظامی بنا کرد که در آن دین نه‌تنها حذف نشد، بلکه در مرکز اداره کشور قرار گرفت. 
در سال‌های نخست پس از انقلاب، بسیاری از قدرت‌های جهانی خطر این تحول را به‌درستی درک نکردند یا آن را جدی نگرفتند. جنگ تحمیلی، تحریم‌های متوالی و فشارهای بین‌المللی، در ظاهر با هدف مهار قدرت منطقه‌ای‌ ایران انجام شد اما عمق خطر را نه در توان نظامی بلکه در الگوی فکری جمهوری اسلامی می‌دانند. 
امروز دیگر غرب به این درک رسیده که تهدید اصلی نه موشک‌های ایران که «موشک‌ اعتقادی و فکری» آن است که دقیق و مؤثر، قلب تمدن غربی را هدف می‌گیرد‌؛ چون از بنیاد، تعریف دیگری از انسان، جامعه، عدالت و سعادت را عرضه می‌کنند.

در مسیر برپایی تمدن نوین اسلامی با محوریت ایران، مسیر ساده و هموار نیست‌؛ بلکه مسیری است طولانی، دشوار و پرفشار. یکی از اصلی‌ترین موانع، ساختار مسلط رسانه‌ای جهانی است. رسانه‌هایی که در خدمت قدرت‌ها هستند و معمولا حقیقت را یا دفن می‌کنند، یا تحریف. به‌بیان دقیق‌تر، حقیقت در فضای سلطه‌زده‌ رسانه‌ای، اغلب شهید می‌شود. آیا  در جهانی که روایت‌ها را قدرت‌ها می‌نویسند، می‌توان با تکیه بر حقیقت پیروز شد؟
واقعیت این است که دستگاه رسانه‌ای سلطه، با ابزارهای متنوعی کار می‌کند‌؛ از جمله ترس‌افکنی، وارونه‌نمایی، تحمیل روایات خاص و در بسیاری مواقع، القای بی‌تفاوتی عمومی. روشنفکرانی که در این فضا تریبون یافته‌اند، بارها منتقدان مقاومت و حتی مدافعان غزه و فلسطین را با برچسب‌های جهت‌دار، تضعیف کرده‌اند. این نشان می‌دهد صرف گفتن حقیقت، گرچه ضروری است اما برای پیروزی کافی نیست. 
ما نیازمند ابزاری هستیم که حقیقت را همچون ققنوس از دل خاکستر جعل‌ها و دروغ‌ها زنده نگه دارد‌؛ مؤلفه‌هایی که این حقیقت را در ذهن و جان ایرانیان ماندگار، فعال و مؤثر سازد. این مسأله در فلسفه تاریخ نیز محل بحث است‌؛ به‌ویژه آن‌‌گونه که استاد شهید مطهری در آثار خود، از جمله در کتاب «پرتوی از تاریخ» به آن اشاره کرده است. 
حقیقت، ممکن است برای مدتی پنهان شود. ممکن است با روایت‌های جعلی، چهره‌اش را بپوشانند اما ذات تاریخ، با صداقت و روشنگری سازگار است، نه با دروغ و تحریف. به همین دلیل است که در بلندمدت، حقیقت برساخته‌های جعلی را کنار می‌زند. 
برای مثال، در تاریخ صدر اسلام، بسیاری از واقعیات مربوط به امیرالمؤمنین علی(ع) سال‌ها سانسور شد اما آیا امروز تصویر ایشان در همان چارچوب جعلی اولیه باقی‌مانده است؟ نه. امروز، حضرت علی نه‌تنها در میان شیعیان، بلکه حتی در نگاه متفکران مسیحی و غیرمسلمان، در قله انسانیت و عدالت قرار گرفته است. 

آیا ما توانسته‌ایم از چنین الگویی در روایت‌سازی امروزین خود بهره ببریم؟
امروزه یکی از مهم‌ترین عرصه‌های نبرد، جنگ روایت‌هاست. مفهومی که در ادبیات رسانه‌ای به‌سرعت در حال تثبیت است. ما با رقابت روایت‌ها مواجهیم: روایت قدرت‌های سلطه‌گر در برابر روایت ملت‌ها‌؛ روایت رسانه‌های رسمی غربی در برابر روایت رسانه‌های مستقل یا مقاومت‌محور. 
تا چند سال پیش، وضعیت نگران‌کننده‌تری داشتیم. حتی زمانی که در عرصه‌های سیاسی و نظامی پیروز می‌شدیم ــ مثلا در وعده صادق ۱ و ۲ ــ در میدان روایت‌ها شکست می‌خوردیم. حقیقت ما در جهان بازتاب نمی‌یافت، یا در لابه‌لای روایت‌های غالب گم می‌شد. 
اما اکنون، شرایط تغییر کرده است. در آخرین تجربه‌های رسانه‌ای، به‌ویژه در موج اخیر عملیات مقاومت، نشانه‌هایی از برهم خوردن انحصار روایی غرب قابل مشاهده است. نه‌تنها رسانه‌های ایران و جریان مقاومت، بلکه حتی برخی رسانه‌های غربی و حتی اسرائیلی نیز ناگزیر شده‌اند از روایت‌های جایگزین سخن بگویند. 

این تحول چگونه ممکن شد؟
پاسخ در همان نکته پیشین نهفته است: تاریخ و جامعه، در حرکت به‌سوی تعالی، با صداقت همخوانی دارد، نه با دروغ. آن‌چه تا پیش از این با انحصار رسانه‌ای سانسور می‌شد، امروز در قالب روایت‌های دیگر سربرآورده است. 
یکی از بحران‌های عمیق در هویت ایرانی امروز، سوء‌برداشت‌ها و روایت‌های ناقص از چیستی این هویت است. ما دچار کج‌فهمی در تعریف خود شده‌ایم. برخی، هویت ایران را در اسطوره‌سازی از ایرانِ پیش از اسلام جست‌وجو می‌کنند‌؛ برخی دیگر، تنها قرائت خاصی از دینداری را معیار هویت می‌دانند اما هر دو نگاه، اگرچه ممکن است نیت خیر داشته باشند، در عمل به تکه‌تکه شدن هویت ایرانی منجر می‌شوند. 

آیا می‌توان هویتی را تعریف کرد که دربرگیرنده‌ همه طیف‌های ایرانی باشد؟
هویت ملی، نه یک جزیره محدود، که چتری فراگیر است. چتری که همه‌ مردم ایران را ــ با هر دین، مسلک، سبک زندگی و حتی محل اقامت ــ در بر می‌گیرد. ایرانی کسی است که دلش برای این سرزمین می‌تپد، چه در داخل باشد، چه در خارج. حتی آنان که در خارج از کشور زندگی می‌کنند اما با وجود فشارها و تهدیدات جریان‌های افراطی، هنوز برای آینده ایران دغدغه دارند، زیر این چتر جای می‌گیرند. 
در این میان، ما باید سه سطح از هویت تاریخی را درک و بازخوانی کنیم:
 ۱. هویت مبتنی بر گذشته‌ که ریشه در تاریخ تمدنی ما دارد. 
۲. هویت حال‌نگر که ناظر به ساختار حکومت، نظام و ارزش‌های کنونی ماست. 
۳. هویت آینده‌محور که به چشم‌انداز فردای ایران نگاه دارد. 

ایرانی بودن یعنی همین. یعنی وابسته بودن به سرنوشتی جمعی. نه در حد شعار، بلکه به‌عنوان مؤلفه‌ای زنده و جاری که در دل مردم معنا می‌یابد. وقتی می‌گوییم وطن، یعنی همه‌ این ابعاد را در کنار هم ببینیم و برایش تلاش کنیم. 

در ادامه بحث «جنگ روایت‌ها»، یکی از اندیشمندان حوزه رسانه مطرح کرده بود که امروز به چریک‌های رسانه‌ای نیاز داریم‌؛ افرادی که بتوانند روایت را تغییر دهند، تفسیر حقیقت را در راستای باورهای ما بازتعریف کنند و هژمونی رسانه‌ای غرب را به چالش بکشند. 
تردیدی نداریم که برتری رسانه‌ای امروز متعلق به جهان غرب است. هم از نظر زیرساخت‌های تکنیکی، هم روش‌های تولید محتوا، و هم حجم نفوذ. این برتری آشکار است و نمی‌توان انکار کرد. 

بایسته‌های روایت‌سازی در برابر غرب

آنچه اهمیت دارد، انتقال روایت مؤثر به مخاطب همدل است. ما باید اول از همه، بتوانیم روایت خودمان را به مردمی که با ما هم‌سرنوشت‌اند، برسانیم‌؛ به یمنی‌ها، عراقی‌ها، لبنانی‌ها و حتی هموطنان خودمان. روایت‌سازی برای خودی‌ها، مقدم بر رقابت رسانه‌ای با بیگانگان است. 
این‌که چگونه می‌توان روایت صحیح را با زبان مؤثر، شفاف و در عین حال متعهدانه به نسل جدید منتقل کرد با توضیح درست، دقیق و مبتنی بر فکر، اثر خود را خواهد گذاشت. اگر ما بتوانیم فضای ذهنی جوانان را با فهم عمیق از تاریخ، موقعیت و آینده ایران همراه کنیم، دیگر جنگ روایت‌ها را تنها در رسانه‌های غربی نخواهیم باخت. بلکه در داخل، صاحب روایت مسلط خواهیم بود. 
امروز در آستانه تغییر مهمی قرار داریم. فضایی تازه، با مؤلفه‌های جدید می‌تواند شکل بگیرد نه‌فقط برای بازسازی داخلی، بلکه برای اثرگذاری بر منطقه و جهان. ما باید آماده‌ باشیم تا از دل روایت‌های تلخ، روایتی امیدآفرین بسازیم. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها

OSZAR »