در ستایش خانواده

سکانس نخست از مادربزرگ شروع می‌شود که با چادر گلدار و روسری سفید به سر، نمازش را تمام می‌کند. بعد کنار چند سینی می‌نشیند و مشت‌مشت خوراک لازم را برای بچه‌هایش تقسیم می‌کند و شعرمی‌خواند. برگه زردآلو، انجیر و توت‌خشک با دستان او در کیسه‌های دوخته شده با پارچه چلوار قرار می‌گیرد تا خیال مادربزرگ از جیره خوراکی فرزندانش در روزهای موشک‌باران تهران راحت شود. شعر می‌خواند و کار می‌کند.
سکانس نخست از مادربزرگ شروع می‌شود که با چادر گلدار و روسری سفید به سر، نمازش را تمام می‌کند. بعد کنار چند سینی می‌نشیند و مشت‌مشت خوراک لازم را برای بچه‌هایش تقسیم می‌کند و شعرمی‌خواند. برگه زردآلو، انجیر و توت‌خشک با دستان او در کیسه‌های دوخته شده با پارچه چلوار قرار می‌گیرد تا خیال مادربزرگ از جیره خوراکی فرزندانش در روزهای موشک‌باران تهران راحت شود. شعر می‌خواند و کار می‌کند.
کد خبر: ۱۵۰۶۴۵۳
نویسنده سپیده اشرفی - گروه رسانه
 
رابعه مدنی در اولین نمای سریال وضعیت سفید، با این بازی، خط کلی قصه را به مخاطب ارائه می‌کند تا مشخص شود که قرار است همه خط و خطوط سریال، به مادرانگی او ختم شود. انگار همان‌طور که شخصیت امیرمحمد در اولین دیالوگ می‌گوید، مامان‌بزرگ برای بچه‌هایش خیلی حوصله دارد. این بازیگر، در ذهن مخاطب با همین مادرانگی و روسری و چادر گلدار نقش بسته؛ چه زمانی که خاله فروغ فیلم «بوسیدن روی ماه» را بازی کرد و چه وقتی که نقش مامان خجسته را در «مدینه» رقم زد، همگی حول مهربانی و آن گویش صمیمی و ساده همدانی‌اش بود. مادری برای او نقش نیست، آن را زندگی می‌کند. کما این‌که در میان مصاحبه، درس زندگی را گوشزد می‌کند. خاک همدان برایش به نوعی مقدس است و خودش می‌گوید افتخار می‌کند اهل پایتخت تاریخ و تمدن ایران است. ویژگی کلام او محبت است که به گفته خودش همیشه در پشت صحنه هم وجود داشته. از این می‌گوید که می‌شود با محبت، انسان‌ها را به سمت خود کشاند. «دخترم» گفتن از دهانش نمی‌افتد و بارها این نکته را بازمی‌گوید که جوان‌ها باید از فرصت زندگی استفاده کنند و با هر چیزی شاد باشند. این روزها به بهانه بازپخش مجموعه وضعیت سفید پس از گذشت ۱۴ سال گپ و گفتی متفاوت با او داشتیم. 
     
خاطراتی از تهران ۱۳۶۶ 
سریال وضعیت سفید این روزها دوباره روی آنتن آی‌فیلم رفته تا خاطرات یک دهه قبل و دوران قبل از آن یعنی دفاع‌مقدس را دوباره برای مخاطبان زنده کند. مجموعه‌ای که در آن روابط خانوادگی به‌قدری در هم گره خورده بود که صفحه مربوط به این مجموعه در فضای وب با یک نقشه کامل مشخص کرده بود هر نقش به کدام یک مرتبط است. وضعیت سفید به کارگردانی حمید نعمت‌الله، نویسندگی هادی مقدم‌دوست و حمید نعمت‌الله و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی، اولین بار سال ۱۳۹۰ روی آنتن رفت و در همان زمان توانست در میان مجموعه‌های پرمخاطب قرار گیرد. این مجموعه در سال ۱۳۹۱ توانست در جشنواره تلویزیونی جام‌جم، عنوان بهترین کارگردانی را از آن خود کند. قصه وضعیت سفید از جایی شروع می‌شد که در میانه موشک‌باران سال ۱۳۶۶ تهران، اعضای خانواده‌ای پرجمعیت که تقریبا همه با هم قهر هستند، برای دوری از حملات موشکی، در باغ مادربزرگ ساکن می‌شوند و از همان‌جا چالش‌ها آغاز می‌شود. استقرار این خانواده در باغ و هم‌جواری‌شان با مردم روستا که در اوج همدلی به‌سر می‌برند، حوادث گوناگونی را برای خانواده رقم می‌زند که باعث درک آنها از مشکلات یکدیگر و ریشه‌های بی‌اهمیت اختلافات‌شان می‌شود. 
     
از بچگی حس مادری داشتم 
پر بیراه نیست اگر بگوییم نقش مادربزرگ با بازی رابعه مدنی، یکی از ستون‌های اصلی مجموعه وضعیت سفید بود. مدنی حالا پس از گذشت ۱۴ سال از اولین پخش این مجموعه به جام‌جم می‌گوید: تمام لحظاتی که در سریال بازی ‌کردم برایم خاطره بود و هنوز هم گاهی خودم را در این سریال مجسم می‌کنم. این سریال تلاش آقای نعمت‌الله بود که زحمت زیادی کشید و برایم بسیار باارزش بود. این ما هستیم که از مواد و مصالح چیزی می‌سازیم و آقای نعمت‌الله توانست آن خروجی را بسازد. او به کودکی‌اش و حس و حالی که از همان ابتدا با حس مادر بودن داشته اشاره می‌کند و می‌گوید: بچه که بودم، عروسکی با پارچه چلوار داشتم که روی پاهایم می‌گذاشتم و به آن غذا می‌دادم. الان هم مثل آن زمان هستم و وقتی غذایی را به کسی تعارف می‌کنم و نمی‌خورد، حالم گرفته می‌شود. می‌خواهم بگویم سر هر پروژه‌ای که می‌روم، گروه آن کار، مثل بچه‌های من هستند و دوست‌شان دارم. آنها هم در مقابل به من مادر می‌گویند. آن‌قدر دوست‌شان دارم که وقتی صدایم می‌کنند می‌گویم: «جانم». 
     
با «بهروز» گریه می‌کردم
چیزی که مدنی از آن می‌گوید، برای مخاطب غریبه نیست. تا الان هر چه بازی کرده، با همین حال و هوای مادرانه بوده؛ مادری که گاهی از اعتیاد بهروز در وضعیت سفید غصه می‌خورد و گاهی نگران فرزندان دیگرش می‌شد. وقتی صحبت از بهروز و اعتیادش می‌شود، آه از نهادش برمی‌خیزد و با بغض می‌گوید: آن موقع قصه و فیلم بود اما من واقعا پا به پای دردهای بهروز گریه می‌کردم. چون قبل از آن سال‌ها معلم بودم و دردهای دانش‌آموزانم را از نزدیک می‌دیدم. شب‌ها با آلومینیوم، شکل‌های مختلفی از طرح‌های متنوع برای شاگردانم درست می‌کردم و به کلاس می‌بردم. شاگردی داشتم که با لحن کودکانه خود، برایم می‌گفت که به ملاقات پدرش - که برای ترک اعتیاد رفته بود- می‌رود و برچسب‌هایی را که برایش درست می‌کردم، به پدرش نشان می‌دهد. این حرف‌هایش مرا آتش می‌زد و غصه‌اش را می‌خوردم. می‌دیدم که اعتیاد چطور خانواده آنها را نابود می‌کرد. خیلی وقت‌ها با مادران شاگردهایم گریه می‌کردیم. او اضافه می‌کند: هنوز هم وقتی کودکی در کوچه گریه می‌کند برایم سخت است و به سمت او می‌روم، تلاش می‌کنم ساکت شود و حالش خوب باشد. نقطه ضعف من بچه‌هاست. تا روزی که بمیرم هم، عاشق بچه‌ها خواهم بود. بچه‌ها خیلی وقت‌ها مرا «مامان» صدا می‌کردند. همیشه برای‌شان ازهمه چیز زندگی می‌گفتم.برای همین حس مادری به آنها داشتم. رابعه مدنی را هنوز هم خیلی‌ها با مادرانگی‌هایش در وضعیت سفید می‌شناسند. خودش این طور بیان می‌کند: مردم بیشتر مرا با شخصیت وضعیت سفید می‌شناسند. الان هم وقتی تهران مهمانی باشد، تلاش می‌کنم نروم چون همه می‌خواهند به یاد وضعیت سفید عکس بگیرند و نمی‌خواهم دلشان را بشکنم. خیلی‌های‌شان می‌گویند: «خانم مدنی جان قربان آن لهجه قشنگت، تو کلمات را کامل و دوست‌داشتنی بیان می‌کنی.» من افتخار می‌کنم که همدانی هستم. 
     
همبستگی خانواده خیلی مهم است
رابعه مدنی از روزهای وضعیت سفید می‌گوید که به قول عوامل مجموعه، با طبق طبق انرژی مثبت وارد می‌شد و حال همه را تغییر می‌داد. این روزها به گفته خودش، دوباره پای تماشای این سریال می‌نشیند. مدنی پیش از این هم، دی‌وی‌دی‌های سریال را داشته و می‌گوید هر وقت دلش می‌گیرد، دوباره سریال را برای خودش پخش می‌کند و باز هم پا به پای شخصیت‌ها گریه می‌کند. خانواده در صحبت‌های مدنی همیشه برجسته است. هر بار که به بهانه گپ و گفتی با او تماس می‌گیرم، همین موضوع خانواده را یادآوری می‌کند. خودش می‌گوید: همبستگی خانواده خیلی مهم است. خانواده خودم و همسرم فرشته بودند و همیشه محبت داشتند و دارند. هر بار بازار همدان می‌روم، مردم جمع می‌شوند و صحبت می‌کنند. می‌گویند همیشه بازی کردنت هم با پند و اندرز بوده. به نظرم خانواده خیلی مهم است. 

نگاهی به نقش‌های ماندگار «وضعیت سفید»
مادربزرگ با بازی رابعه مدنی، حلقه وصل اعضای خانواده بود و تلاش می‌کرد فرزندانش را در کوران حوادث جنگ تحمیلی، دور خود جمع کند. 
بهروز با بازی عباس غزالی، زنی پابه‌ماه داشت و خودش هم درگیر اعتیاد بود. دیالوگ‌های خاص او که علی سلیمانی را «آقاشیکه» خطاب می‌کرد، کل‌کل‌های یک خانواده را به نمایش می‌گذاشت. 
امیرمحمد که یونس غزالی آن را بازی می‌کرد، نقش وصل‌کننده خانواده و کنار زدن کدورت‌ها را داشت. او تا دقیقه آخر عاشق بود و دیالوگ‌های خاصی داشت اما در نهایت به وصال معشوق نرسید. 
احترام با بازی شهین تسلیمی نیز زنی بداخلاق و کج‌خلق بود که با این حال قلبی مهربان داشت. محبت می‌کرد اما ناگهان با یک حرف تلخ، کار خودش را از ارزش می‌انداخت.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
افسانه کوهنوردی ایران

گفت‌وگو با افسانه حسامی‌فرد، اولین کوهنورد زن تاریخ‌ساز ایرانی در مسیر باشگاه هشت ‌هزاری‌ها

افسانه کوهنوردی ایران

نیازمندی ها

OSZAR »